نصر  وحدت

نصر وحدت

این وبلاگ جهت اطلاع رسانی حقایق بدون سانسور فعالیت می کند.
نصر  وحدت

نصر وحدت

این وبلاگ جهت اطلاع رسانی حقایق بدون سانسور فعالیت می کند.

کریم خلیلی شریک عملی کردن اهداف تخریبی دراز مدت طالبان بود و هست.

‏‎Nasri‎‏ ‏

کریم خلیلی شریک عملی کردن اهداف تخریبی دراز مدت طالبان بود و هست.
مروزه فقر در بامیان استخوان این مرز بوم را سوزانده .کودکان از کمبود امکانات تحصیلی و رفاهی،رنج می برد. مادران حامله از نبود قابله و داکترمتخصص به فغان امده است. درفصل بهار و تابستان،شورشی های مخالف دولت،راه این ولایت پر افتخار را مسدود می کند. و در زمستان توسط ریزش برف و سرما راه های مواصلاتی، مسدود می گردد. در این شرایط، مردم قادر نیست حتی ضرروی ترین مایهتاج خود را تامین کند. مردم سرفراز بامیان سالهاست،از دولت مرکزی خواسته اند،حداقل؛ امنیت راه ها را تظمین کنند.مردمی که در سخت کوشی و دلاوری زبان زده عام و خواص است،امروز در زندانی به بزرگی بامیان گرفتار امدند. 
فقر امروز ثمره ان بی تدبیری هاست که باعث شده درقرن بیست و یکم مردم ما در مغاره های زندگی کنند که توان گرم کردن کودکان خود را ندارد .
اگر خلیلی در گذشته،به طالبان فرصت قدعلم کردن نمی داد . طالبان،جرات تخریب بت ها و کشتار مردم را نداشت . مردم بامیان توانایی ان را داشتند تا به تنهای از جان و مال خود دفاع کند. طالبان نیز ثروت فرهنگی مردم را نابود نمی کرد.
اگر بت بامیان تخریب نمی شود امروز بت بامیان استوار بود. میلیون ها بت پرست،از سایر نقاط جهان به بامیان سرازیر می شدند. عده ی زیادی از چین و هند و تبت حتی بوتان بهانه سیاحت،به عبادت می امدند. می توان،تخمین زد در سال حداقل ده میلیون از جمعیت هفت میلیاردی دو کشور چین و هند نسیب کشور ما می شد.مردم بامیان صاحب شغل های گوناگون بودند. بامیان مرکز کار و ترقی اقتصادی بود،نه زندان جغرافیای.

متاسفانه با تخریب بت بامیان فقط جیب کریم خلیلی پر شد . ایشان از حال مردمی که سالها در راکابش مبارزه کردند،خبر ندارد.مردم بامیان مستحق بهترین زندگی هست. اما می بینم که مردم شریف بامیان حتی در قرن بیست یک از نعمت برق بی بهره هستند. در مغاره ها زندگی می کنند و از سرما شکایت دارند.در صورتی که بامیان یکی از صادر کنندگان زغال سنگ در دیگر ولایات و خارج از کشور هست. مردم بامیان از اقای کریم خلیلی انتظار دارد،درد انها را درک کند.صدای انها را بشنود. اقای خلیلی توانای ان را دارد تا زغال رایگان به مغاره نشیتان و نیازمندان بدهد.توانایی ان را دارد تا بامیانیان را از زندان جغرافیای نجات دهد.

بیست و دو بهمن

هر کسی نان داد فرمان داد.
سخن گوهربار از حاجی محمد بهادرشاه.
الان ساعت ۱۷:۵۸ شب هست.من در یکی از کلیساهای مهاجرین در یکی از شهرهای سوئد بطور اتفاقی دعوت شدم. این جا یک کلیسای ورشکسته بود. پیش از ورود موج مهاجرین در سال ۲۰۱۵ اینجا به این شلوغی نبود. اما حالا اکثرا افراد اینجا را مهاجرین ایرانی و افغان های شیعه و یک نفر پشتون تشکیل می دهد. ایرانی ها همه باسواد و روشنفکر اند. اما متنفر از اسلام و حکومت آخوندی ایران. از ایرانی های که کنارم نشسته بود،سوال کردم اسمت چیست؟پاسخ داد خسرو اهل اهواز هستم دوباره سوال کردم،نظر شما در مورد ۲۲بهمن(ورود خمینی به ایران)چیست؟
فقط گفت،ورود خمینی به ایران؛ نگه داشتن زمان در ایران بود و بس.

مسول کلیسا(کشیش)یکی از شیعیان اهل افغانستان بنام کسری سادات هست. کسری بزرگ شده شهر آخوندی قم در ایران هست. 
می گفت،دایی ایشان از آخوند های بزرگ در قم می باشد ! . از چهره ش معلوم نیست، هزاره باشد،اما قیافه خانم و دختر و پسرش شناخته می شود، از هزاره شیعه افغانستان باشد. هر چند برای نگارنده نژاد اهمیتی ندارد،.
از کدام قوم‌ باشد،مهم نیست،مهم این هست که چرا؟مهم اخلاق،صداقت،انسانت هست،که ایشان، دارد. البته،مجبور هست،داشته باشد. چون، وظیفه و جایگاه و قانونی که در کشور و جامعه کلیساها حاکم هست، مجبور می کند، اینگونه باشد.
آخر جلسه به اعضای نوکیش برگه های می دادند. این برگه ها ثابت می کند،دارندگان ش در این کلیسا فعال هستند و انجلیل را آموزش دیده اند .بچه این مدارک را برای نشان دادن،به اداره مهاجرت دریافت می کردند. کسری یکی یکی بچه ها را صدا می کرد،و برگه ها را به آنها تحویل می داد . رمزی به همه می گفت عکس یادگاری بگیرید و همراه این گوهی، به پرونده ی درخواست پناهندگی خود اضافه کنید،تحویل اداره مهاجرت دهید. به شوخی به کسری گفتم منو جاگذاشتی،از آن برگه ها به منم بده. پاسخ داد: امشب که چهار شنبه نیست!!!!! منظور ایشان را فهمیدم اما به رسم اخلاق در جمع،پاسخ ندادم.‌ نمی دانم چرا حمله کرد. از رفتارش‌مشخص بود، در گذشته بسیار تحقیر شده و حالا که به مقامی رسیده سر شخص دیگر در جای دیگر اوغده های گذشته ی خود را خالی می کند.شاید از ریش مذهبی من به وحشت افتاده بود ! بهرحال کنایه در این مکان که از تمام ملیت ها حضور دارند،کار درستی نبود!

در کنار کسری ده ها جوان ایرانی و افغانی فعالیت مذهبی می کند. خانواده ی ایشان هم در جلسه حضور دارد. اکثرا حضار شیعه مذهب اند. رو من روی من دریچه ی،باز اشپزخانه ی را می بینیم . از انجا داخل آشپز خانه پیداست. خانم های ایرانی در آشپز خانه مشغول پخت و پز و شستشو هستند. انها ساعت ها قبل امده بودن تا برای صد نفر قیمه خورش بپزند.
این کلیسا یکی از ده ها و شاید صد ها کلیسا سوئد هست که در خود مهاجرین افغان،را جا داده.

تکان دهنده هست! یعنی اسلام و مذهب شیعه آنقدر ضعیف و ناتوان شده،که نمی تواند، صد هزار نفر را پناه دهد! یادم هست،وقتی قم بودم خامنه ای از تهران به قم آمده بود .‌من،مثل دیگران برای دیدار وی به حرم حضرت معصومه سلام الله رفتم . تلاشی ها هیچ شئ، حتی خودکار/قلم را اجازه ورود نمی داد.
خامنه ای گفته بود،ایران گنجایش صد و پنجاه میلیون را دارد. آن زمان جمعیت ایران به هشتاد میلیون نرسیده بود. شیعیان افغانستانی،فکر اروپا را هم نمی کرد. همین های که امروز کشیش و نوکیش شده اند،چند سال پیش مداح و خادم مسجد و حسینه ها بودند. ایران سالانه میلیارد ها دالر برای آخوند ها مصرف می کند ولی،هیچ برنامه ای برای حفظ عقاید و دعوت به اسلام حقه تشیع جعفری را روی دست ندارد.نگارنده با تمام وجودش لمس می کند،شیعیانِ تازه وارد اصلا دوست ندارند،به کلیسا ها پناه ببرند.امّا چه کنند؟ یکی‌از آنها می گفت،ایران همه ی اروپا در در خود بکجا دارد.شمال ایران نمونه زنده از اروپا هست و جنوب ایران اسپانیا و مرکز و شرق و غرب ایران همه تاریخ و فرهنگ اروپایی را داراست .اما چه کنم که ایران من و هزاران چون من را به رسمیت نشناختن و مجبورم کردند از زادگاهم مهاجرت کنم. چندین بار به #افغانستان دیپورت کردند. اینجا هم که آمدم اشرف غنی،امید و اعتبار ماها را گرفت . دولت های مهاجرین افغان را رد کردن و علنی می‌گفتند حق شما را به اشرف غنی دادیم. ده ها جوان خود کشی کردند. چاره ای جز پناه بردن به کلیسا نداشتیم . اینجا هم که پناه بردیم باید هر هفته حداقل دو ساعت به کلیسا حاضر شویم و از درآمد روزانه خود یک درصدی به صندوق کلیسا بعنوان مالیات پرداخت کنیم .می گفتند اگر ایران حق زندگی کردن را از ما نمی گرفت،اینطوری هویت خود را به حراج نمی گذاشتیم .

ای کاش ایران بجای ان همه تبلیغ اسلامی در عمل اسلام را ثابت می کرد. حالا تنها پناهگاه مسلمانان ایران و افغانی در اروپا کلیساها هست

مزاری کارخانه دورغ سازی هست.

پسندنمایش واکنش‌ها یبیشتر
نظر دادن

نسل جوان مسول اند، هر کدام در حد توان در مورد جنگ های داخلی تحقیق کنند و یافته های خود را بدون کم و زیاد در خدمت انهای قرار دهند که در ان روز ها نبودن. منم به نوبه خود چند مدتی هست در این راستا تحقیقاتی را شروع کردم.
این گزارش در پاکستان ثبت شده است . انگار جلسه سری بوده و با دوربین مخفی از مزاری عیله وی؛ سند تهیه میکردند.
در این کلیپ،دیده می شود فرد غیر بومی از مزاری سوال می کند که لهجه هزاره های کویته را دارد]نه هزاره های بومی افغانستان را .ایشان می پرسد ایا صحت دارد در افشار هزاره ها توسط حمله شورای نظار و اتحاد سیاف به شهادت رسیدند؟
از این سوال نژاد پرستانه مشخص هست که تبار شهدا از مذهب مشترک به مراتب مهم تر بوده.مزاری برای سرپوش گذاشتن به شکست خفتبار افشار به دفاع از هزاره های وحدتی؛زبان باز می کند. مزاری اگر می دانست این گزارش ثبت تاریخ می شود و بعد ها علیه خودش استفاده می شود؛شاید هیچ وقت لب باز نمی کرد.
مزاری در دقیقه 1.17می گوید افشار مربوط شیعیان افشار هست .از نجات ما نیست. منظورش نژاد بوده. مزاری بااحتیاط به اطرافش نگاه کرده سخن می گوید. مزاری خودش می دانند دورغ می گوید برای همین با استراب حرف می زند. مزاری شب قبل از حادثه خبر داشته افشار سقوط می کند. اگر نه چطور امکان دارد در جنگ افشار فقط قزلباش های کشته شود؟ دورغ مزاری از انجا معلوم هست که با دست پاچگی در دقیقه ....می گوید مردم هزاره اموال خود راکشیدن یا خانه های خود را بیرون کردن...!!!!!!!!!!!!!مگر خانه بیرون کردنی هست ؟ 
در ادامه می گوید قزلباش ها بالاترین صدمه را دیدن!!!!!!!!!! چرا برای مزاری قزلباش ها مهم نبود؟ مگر ایشان ادعای رهبری تشیع را نداشت؟ زنان و کودکان قزلباش چه گناهی داشتند که در اتش کینه مزاری زیر رگبار مرمی مسعود و سیاف نابود شود؟.چرا اقوام محمد اکبری (قزلباش ها)از وقوع فاجعه باخبر نکردن؛فقط هزاره هایوحدتی را باخبر می کنند! جواب این معماسخت نیست. بعد از افشار قرار هست جنگ دیگری در تاریخ بیست و سه سنبله 1373در تاریخ ادم کشی مزاری ثبت شود. قرار هست تشیع درباری (بقول پیروان مزاری) یکجا نابود گردند،تا مزاری سید حسن نصرالله دیگر گردد تا با حمایت امام خامنه ای رهبری کل تشیع را بدون مزاحمی به دوش بگیرد. برای هیمن مزاری با این طرح ناجوان مردانه خواست طرفداران اکبری را که قرار هست با سید مصطفی کاظمی از حزب وحدت اخراج گردد یکجا؛نابودن کنند.مزاری توسط خبر چین های خود از وقوع حادثه خبر داشت.
ایجا مزاری اعتراف می کند تاجیک ها بر جان و مال باشندگان افشار مسلط شد و به هیچ چیز این ها رحم نکرد. به تعبیر دیگر به ما چه بایستی خانه های خود را می کشیدن تا کشته نمی شود . بهرحال،مزاری اطمینان می دهد در افشار هیچ هزاره ی قتل عام نشدند. 
این کلیپ ثابت می کند مزاری برای فریب عوام از هر حربی استفاده می کند . در ادامه کلیپ.......... این تصویر ایت الله خمینی هست. در تمام اماکنی که مزاری سخنرانی می کند در بالای سر وی باید یک عکس خمینی نصب باشد. این تصاویر ثابت می کند که حزب وحدت چقدر وابسته ایران بوده. این روز ها پیروان مزاری در وبلاگ های شخصی خود از خمینی و کسانی که وابسته ایران بوده نفرت نشان می دهند .با این رفتار خنده دار می خواهند بگویند که ما هیچ ربطی به ایرانی ها نداریم!! مزاری به امام خود ایت الله خمینیقول داده بود تا زنده هست در خدمتش باشد.مزاری به عهد خود وفادار ماند. حتی بعد از مرگ ایت الله خمینی چندین بار برای عرض ارادت به مرقد خمینی به تهران رفته بود. طبق اسناد؛ مزاری بدون اجازه اربابان ایرانی خود اب نمی خورد . یکی از شروط ایران برای حمایت مزاری این بود که یکی از نمایندگان ولایت فقیه در تمام جلسات مهم حزب وحدت شرکت داشته باشد. 
در ادامه مزاری می گوید در افشار بد رفتار شده!!! دقیقا همین واژه در یک کلیپ دیگر مزاری به کار رفته که می گوید ما در گذشته در حق مردم بد کردیم در افشار در حق مردم ما بد رفتار شد. این اعتراف به اشتباه نشان می دهد مزاری شاهد بوده که چه بلای سر مردم کابل امده است اما با سکوت از کنارش گذشته تا این که در افشار مثا جنگ دارالامان فاجعه خالق می شود . و اعتراف می کند ما بد کردم بد دیدیم. در اخر کلیپ مزاری در جای دیگر در میان انبوهی از پیروانش می گوید هیچ شیعی !!!!! پیروان مزاری از شیعه بودن ننگ دارند و اعتراف می کنند ما هزاره بودن را به شیعه بودن ترجیح می دهیم. اگر اینطور باشد افشار مربوط شیعیان هست مربوط قزلباش ها و سادات!!!!!!!!!!پس شما بی خودی به طبل رسوای می کوبید. در ادامه مزاری می گوید این شیعه هست و هزاره!!!

مزاری کارخانه دورغ سازی هست.

مزاری پدر دلسوز بود؟نبود

مزاری پدر دلسوز بود؟نبود

مخاطب این سطور نسل جوان زیر سی سال هست. برای شما از انجا شروع می کنم که عبدالعلی مزاری فرزند خدا داد برادر سلطان و(؟) و پدر حسن و حسین و زینب،برای من؛یک قهرمان بی بدلیل بود که نظیرش درجهان وجود نداشت.دقیقا مثل شما برای منم بابه مزاری خط قرمز بود. هیچ کسی حق نداشت در مورد، بابه ی من؛سخن بدی بگوید. با هر کسی که کمتر از (بابه مزاری) می گفت درگیری لفظی می کردم. مثل شما از قهرمانی ها و آوازه بزرگی مزاری و احیاگر شیعه می گفتم. مزاری بخاطر هم ولایتی و هم زبان و هم مذهب بودن؛برای من خیلی قدر داشت. آن وقت ها ایت الله محمد اصف محسنی و سید محمد علی جاوید و انوری و دیگران را یا نمی شناختم یا برایم اهمیتی نداشت. من در فضای مجازی از ملا کور عمر و گلبدین و دیگر تروریست های جهادی پشتون می نوشتم . ملا کور عمر برای من مثل خنزیر بد بو و بد قیاقه و نجس بود و هست. چون در زمان کشتار شیعیان بنده در مزار شریف جسد های سربازان طالب را در منطقه کارته وحدت فعلی،علی چوپان ناقلین قبلی دفن کردم. یادم هست مغز ها دست ها سر ها روی زمین کنار جاده ی کابل مزاری،فرش بود. من به همراه پدر زمین را چاله می کردم و جسد های طالبان را چند تا چند تا در یک قبر دفن می کردیم. انقدر جسد بود که ما مردم محل از پس دفن جسد ها بر نمی امد. از طرف دیگرمرگ هر لحضه ما را تهدید می کرد. بم های دستی،مرمی های ار پی چی؛مرمی های اسکارت و فیر های هوای عسکر ها از هر طرف امکان داشت،ما را به کام مرگ سوق دهد. سگ های ولگرد از بس که جسد خورده بود دیوانه و هار شده بود. آن حیوانات هم برای ما یک تهدید جدید بود اگر حیوانات ما را می گزید هیچ درمانگاهی وجود نداشت تا ما را تدوای کند. همه سرمایه داران از شهر فرار کرده بود. بعضی ها به تاجکستان و بعضی ها به چهارکنت رفته بود. ما که تازه از ایران امده بودیم کسی را در چهارکنت و شهر مزار نداشیم تا به انحا پناه ببریم. من با اعضای خانواده و همسایه مان در کنار پنجره شاهد زنده جنگ بین طالبان و وحدتی ها بودیم...پیش از شروع جنگ وحدت و طالبان تمام اقوامان دوباره به ایران مهاجرت کرده بود.اوضاع انقدر خراب بود که پدرم تمام لوازم خانه را در برابر ارد جو و گندم عوض کرده بود . این اواخر دالر در بدل ارد بود. قحطی همه کودکان های مثل من را تهدید می کرد. سازمان ملل به مردم محله ی ما گفته بود هر کسی نانوایی بلد هست ما ارد مصرفی شان تامین می کنیم و شما نان را در عوض کارت خانواری که از طرف سازمان ملل توضیح می شود به دارندگان کارت،نان بدهید.چه نانی! برای ما نان سازمان ملل یک معجزه بود. ما یک خانواده پرجمعیت بودیم اما چون واسطه نداشتیم حق مان پای مال می شد. جنگ بود،قانون نبود مردم خیرمحل از اوضاع ما با خبر بودند. انهای که دستی در کاسه بزرگان داشت چندین کارت نان می گرفت. راستش ان نان را جز کسانی مثل ما نمی خورندن. نان پر بود از جو زنده و گاهی ساقه های گندم هم داشت.


همه اقوام ما که دست شان به دهانشان می رسید از معرکه فرار کردن. تنها پدرم با چند فرزند قد و نیم قد ماند.تنها ما از قبیله در مزار باقی مانده بودیم و بس.

مزار بو گرفته بود. بوی جسد های مانده و سوخته و بوی ماشین های اتش گرفته بوی باروت. وقتی کمی اوضاع شهر ارام شد،از زیر زمین خانه سرد و خالی؛واقع در کوچه سید علی موسوی معروف به سید علی بنگی بیرون شدیم. قحطی بود!!! شهر خانه ارواح شده بود. هنوز روی پل تصدی کاماز یک تانگ از داخلش دود بیرون می امد . لوله تانگ مستقم طرف خانه ما هدف گرفته بود. انگار خدا نمی خواست من بمیرم . شاید خدا خواسته من زنده بمانم تا ان روز ها را بدون کم و کاستی تعریف کنم. میل تانگ شکسته بود مردم محلی می گفت یک جوان وقتی این صحنه را می بیند با انداختن بم دستی داخل میل تانگ باعث شکستن لوله و اتش سوزی داخلی تانگ و نهایتا مرگ سرنشینان تانگ می شود. و جلوی یک فاجعه انسانی را می گیرد که باعث شهادت خودش نیز می شود.

من از مردم بومی سوال می کردم این جنگ برای چیست؟ همین طور که سوال های پی در پی می پرسیدم و از طرف پل تصدی به طرف روضه می رفیتم؛همراهم یک کانتیربزرگ نشانم داد. خوب یادم هست ان کانتنر کنار دیواری رو به روی مندوی کچالو پیاز فروشی فعلی بود.دوستم دستش را روی شانه ام زده گفت هزاره ها زن حامله پشتون را داخل کانتینر کرده شاهد زایمانش بودن. ان وقت ها پشتون،هزاره؛اوزبیک و تاجیک به این شدت نبود. منم که این چیز ها سرم نمی شد. ان زمان هنوز کتاب های علی نجافی و علی جان زاهدی و دیگر بزرگان را نخوانده بودم. با چشم سر می دیدم چه جرایان دارد. از ان روز تا سقوط مزار شریف چند ماهی می گذشت. مسیر خانه ام تا محل کارم در چهارراه ایشان کمال ( خیابان جنرال دوستم) همان مسیری بود که ان کانتینر واقع شده بود!!! هر روز که از کنار ان کانتینر می گذشتم فکرمی کردم صدای جیغ زنی می اید که کمک می خواهد.به مغز طوری حک شده بود که انگار در همین مکان ان جنایت رخ داده هست. ان روز ها از کسی و جریانی نفرت نداشتم. کودکی بود و زود فراموشی. اما بعضی حادثه ها مثل پازل در مغزم بود. مثل کشتار پشتون های طالب در حال ریش زدن میان گندم زار و یا با مرمی زدن به مرد پشتونی که روی درخت پناهان شده بود. و یا پریدن فردی روی ماشین پر از سرباز طالب ان هم ماشین در حال حرکت،تا به قصد خودش وند بزند. همه این خاطرات در ذهنم بود تا زمانی که امدم ایران و دوباره رد مرز شدم و دوباره به ایران برگشتم تا رسیدم جای که فرصت کنار هم گذاشتن ان پازل ها رسید. وقت کنار هم گذاشتم اول چهره ملا کور عمر و عبدرالرحمان مجسم شد. در مورد ان دو قصاب مقاله و کتاب خواندم. یافته های خود را با مخاطبان در میان گذاشتم. از کشتار هفت هزار شیعه مزار شریف نوشتم که فقط به جرم هزاره بودن قتل عام شدند. از عبدالرحمان قصاب روانی نوشتم . البته ان نواشته هاذ مثل همین پست های انتقادی کم هزینه برای من نداشت. افراد کور عمر امدن به محل کارم در کنار میدان فوتبال میوند کنار تانگ تیل (**) محب نزدیک بلاک های رهایشی عباس دالر.چندین بار تا مرز مرگ مرا پیش بردن . اما من دست از نوشتن برنداشتم. تهدید ها انقدر زیاد شد تا باعث باعث رانده شدنم از مزار شد.بعد مدتب تحقیقات ام را ادامه دادم پازل ها را کنار هم می گذاشتم. اما هنوز مزاری برای من خط قرمز بود هیچ حرفی به مغزم نمی رفت. حتی فکرشم برایم سخت بود که به خودم بقبولانم بابه ی عزیزم یک هیولای سیاه وحشتناک هست. موضوع ادامه داشت تا این که فاجعه ی میرزاولنگ رخ داد. در پستی که الان دارم اما قفل کردم نوشته بودم چرا جهان صدای ما هزاره ها را نمی شنود جرم ما چیست که حق زندگی در این کره خاکی را نداریم. این پست با تصویر سکینه دخترک میرزاولنگی که در اغوش خانومی با چادر خال خالی با زمینه طوسی غرق گریه بود نشر کردم ساعت یک یا دو شب بود که یکی از دوستانم تماس گرفت فقط گفت احمق این چه پستی هست که در فیسبوک گذاشتی هر سریع حذف ش کن!!!!!!!!!!!!!!!!!

من خواب الود گوشی روشن کردم . متوجه شدم یک گروه هزاره یک طرف یک گروه سید یک دیگر چنان به همدیگر فحاشی می کنند که گوی قاتل پدر هم هستند. در صورتی که ان چهار تا با هم و من با انها هم در فضای مجازی و هم در فضای واقعی دوست صمیمی بودیم. ان یکی از انوری می گفت دیگری سخنان مزاری را سند قرار می داد. ده ها و شاید صد تا کامنت نوشته بود که بیشتر دشنام های ناموسی بودند. منم سریع پست را قفل کردم. ان شب تمام پست هایم را بازنگری کردم.آن پست را از حالت همگانی به دوستان صمیمی تنظیم کردم. کامنت ها را خواندم و نوت گرفتم. 

بیشتر به افشار و سید حسین انوری و دست داشتن انوری در قتل هزاره های افشار بحث شده بود . چند کامنت در مورد خیانت سادات در زمان عبدالرحمان نوشته بود که برای من جدید بود.عجیب تر انکه رضا انوری که فعلا در المان هست نوشته بود شما اصلا مطلق به ما نیستید !!!!!شما از فلان قومی ما از فلان قوم. در صورتی که سکینه از همان تباری هست ما نگارنده می باشد. باور به لوح و قلم کنید که تا ان زمان نمی دانستم وندی و قزلباش و خلیلی و اسماعلیه و سادات و غیره چیست . من متولد ایرانم و در انجا این حرف ها نبود همه ما شیعه بودیم. فقط چند مطلبی در مورد منکر شدن وجود سادات در افغانستان شنیده بودم که برای من مهم نبود چون برای من شیعه بودن کافی بود. برای من حقیقت مهم تر از تبارم بود و هست.برای م شرم اور بود در مورد خط قرمز ها و تبار او و خودم حرف بزنم. سر دو راهی قرار گرفته بودم. از یک طرف بابه مزاری عزیزم از طرف دیگر نژادی بود که از اول تاریخ تا امروز خاین معرفی شده بودند.!!! ناچار به خودم قبولاندم هر انچه حقیقت بود بپذیرم. حتی اگر هم تبارانم بقول پیروان مزاری خاینین گذشته تا به امروز بوده باشند را قبول کنم.

از اوایل سال 2017شروع کردم به مطالعه و مصاحبه با دوستان صمیمی ام در فضای مجازی. این بار مثل گذشته مطالبی که برایم سوال برانگیز و مهم بود نشر می کردم. البته با ادرس و مشخصات واقعی ام روز های اول با موجی از توهین ها و تحقیر ها مواجع می شدم. اکثرا انهای که مخالفت می کردن هزاره بودن. البته هزاره های بسیار بهتر از ما نیز حقیقت را افشا می کرد اما در برابر ان همه تاریک اندیش یک شمع ناچیز بود . دوباره سر دو راهی قرار گرفتم. نمی دانستم بین هزاره ی خوب و بد چگونه دیوار بشکم. تا این که واژه وندی را که سربازان مزاری با افتخار به خود شان لقب گذاشته بود؛برای هزاره های لقمه حرام انتخاب کردم. از ان روز هر کسی که با جعل و چاپلوسی از مزاری حرف میزد برای من وندی زاده بود. حتی سید حسین عالمی بلخی که برای بابه جهنمی خود از ارگ خواست سکه بابه ضرب بزند برای من شریک جنایت کار محسوب می شود.

تحقیقات زمانی تکمیل شد که کتاب های 

زرد طلای از مارک جمز خبرنگار ان بی سی و سی ان ان،

کتاب خاطرات محمد یوسف کارمند بازنشته ای اس ای با عنوان تلک خرس

کتاب افغانستان در قرن بیست یک جمع اوری شده توسط بی بی سی

،کتاب علی زاهدی فرد شماره دو حزب وحدت مزاری با عنوان پس از سکوت سه

،کتاب سید زدای از سید محمد علوی معروف به بی خط،

کتاب خاطرات سید محمد علی جاوید بنام مزاری از تولد تا سیاست و شهادت و چندین صفحه از کتاب خاطرات ایت الله منتظری در مورد مزاری را خواندم. همه این کتاب ها یک چیز می گفتند که در کتاب اسطوره شکسته علی نجافی نوشته شده بود.


وحشتناک بود وحشتناک .بابه عزیزم از پشت پرده یک زامبی خونخوار بیرون شد که حتی به یگانه دخترش رحم و محبت نداشت.

فرهنگ افغانستان توسط اوغان ها تخریب شد.


، در کنار خیابان منتظر رهگذری هست تا صدقه ای به مادرش دهد تا غذا او گردد؛ هزار سخن در دل خود نهفته دارد. بت بامیان پیکر بی آزار با قامت بلند و افتخار تاریخ افغانستان بود.بت بایمان به مروم بامیان و افغانستان افتخار و قدمت هدیه می داد. این بت را طالبان جهادی تروریست، انفجار دادند. اگر ان بت تا حال پا برجا بود مصرف کل افغانستان را تامین می کرد و بامیان را کویت دیگر تبدیل می کرد. در جهان میلیون ها بت پرست زندگی می کند که بیشترین بت پرستان را ثروتمندان هندی و چینی و ژاپانی تشکیل می دهد. اگر بت های صلصال، تخریب نمی شود ثروت توریست های هندو برای بازسازی و ابادانی بامیان و فغانستان کافی بود.البته در این بی حیثتی واین فرهنگ و تاریخ سوزی وندی های مزاری نیز شریک بودند. کریم خلیلی با دریافت چندین میلیون دالر بامیان را به طالبان تحویل داد. نه تنها بامیان را بلکه سلاح و صلاح و مردمش را نیز تحویل طالبان داد تا دختران را تجاوز جنسی و پسرهای لشم را لواط و مردان و زنان پیر را قصابی کند. 
همه می دانیم خلیلی در عمرش یک روز هم کار نکرده پس ان همه ثروت و شرکت و هتل و ملک را از کجا اورد؛اگر از خاک و ناموس و ادم فروشی درنیاورده است؟انگار حقله مزاری برای ادم فروشی و تخریب و خیانت مامور شده بودند.خلیلی دقیقا همان خیانتی را در بامیان تکرار کرد که رهبرش مزاری در بیست و سه سنبله 1373 انجام داد. مزاری و خلیلی هر دو سلاح و اختیار خود را در مناطق تحت کنترول خود به پشتون های تحویل دادن که مطمین بودن از مسعود و ربانی و محسنی به مراتب بهتر و مورد اعتمادتر هستند.چرا؟ این روز ها شاهد هستید؛محقق و خلیلی تنها شکست خورده ای مزاریاز همان سوراخی گزیده شدند،که مزاری گزیده شد.

هنوز این معما در این ملک نفرین شده بی پاسخ مانده؛که چراخلیلی در بامیان محقق در بلخ و مزاری در کابل به نفع پشتون دامن دار خدمت می کرد تا خدمت به مردم خودش؟ امیدوارم در افغانستان امنیت و ارامش حاکم شود تا انتقام ان همه ستم را از رگ و ریشه تروریست های جهادی جنایتکار بگیریم.آمین. و اما پتشون های طالب علف خوار ..... در این روز ها پشتون های علف خوار در قطر سر گرم نشقار کردن جو های عربی هستند. انها نشقارکنان آروغ سربالا می زند و به هوای امارت اسلامی؛سجده به درگاه انهای می کنند که سالها به بهانه تجاوز؛ فرزندان فغانستان را قتل عام کردند. اگر پشتون های اجاره ی می خواهند حکومت کند باید دل مردم این سرزمین را به دست بیاروند.نه،رضایت امریکا و انگلیس را.رضایت مردمی که مالک افغانستان هستند شرط واجب هست. پشتون های طالب دل خوش نباشند چون امریکا را راضی کردن همه چیزی اماده حکومت قرون وستای هست. نه، مردم افغانستان همان های هستند که از جسد های شما فرش قرمز برای رژه سگ ها ولگرد درست کردند؛هستند. هنوز استخوان های شما که گروهی در چاه های اب دفن کردیم داخل چاه ها باقی مانده است. هنوز خون زنان و کودکان مزارشریف، فریاد خون خواهی سر می دهند.یاد مردم هست چه جنایتی کردید. مردم همان مردم هست.

تنها را حکومت بر این ملت؛ عدالت هست. واژه ی که برای شما تروریست ها بیگناه هست چون شما زبان فارسی را نمی فهیمد تا درک کنید عدالت چه تعریفی دارد. پشتون های طالب متوجه باشند! تا زمانی از مردم فغانستان عذر خواهی نکنید و به اشتباهات خود پی اعتراف نکنید؛هرگز خواب حکومت را در سر نپرورانید. این قانون طبیعت و فرمان اللهی هست. ظالم هرگز حاکم نمی شود اگر شد عمرش کوتاه تر از پلک زدن هست. 
برای ملت فغانستان حکومت پشتون و امریکا و اسرایل هیچ فرقی نمی کند. مردم ما از جنگ خسته هستند. فهمیدن هیچ جای جهان برایشان از فغانستان بهتر نیست اگر باشد؛ نمی پذیرند. پس برای امنیت و حکومت سالم و اجرای قانون اساسی لحضه شماری می کند. طالب تروریست در نظر داشته باشند شما با ان چهره پشمی و ان لنگوته های ترسناک نمی توانید وارد ارگ شوید. لباس و زبان و رفتار خود را تعغییر دهید. به زنان اجازه نفس کشیدن دهید. ازادی ادیان را اعلام کنید.رابطه خود را با پاکستان قطع کنید و کشور را فدرالی اعلام کیند. ان زمان هست که ملت برای حکومت کردن شما فکر می کنند و انتخاب می کنند که ایا حکومت شما به صلاحشان هست یا نه. در غیر ان حکومت شما یک سراب هست.