شخص بنام شفیع دیوانه قوماندان محقق (مزاری = حزب وحدت) در منطقه ی دشت برچی در حدود (200) نفر زندانی داشت که روزانه دو نفر از آنان را می کشت و برای دیگر زندانیان غذا تهیه می کرد که بالاخره روی یک اختلاف شخصی کریم خلیلی آن را کشت .
زمانی که گماشته گان خارجی شورای نظار و حزب وحدت از منطقه ی پوهنتون کابل فرار کردند اجساد ده ها زن برهنه در مواضع حزب وحدت پیداشده بود که ماه ها قوماندانان وحدت آن ها را نگهداری کرده بود ، همچنان اجساد زیاد خشک شده ی انسان ها در الماری های پوهنتون دیده شده بود .
در کدام کشور جهان انسان متهم به جنایات را که پایتخت را به آتش کشیده باشد و به ناموس مردم تجاوز کرده باشد ، بجای مجازات و مکافات ، مقام و رتبه داده است ، بجز از افغانستان ؟
نقل از : www.sporghay.com
تحولات چندی در درون حزب وحدت و در فضای عمومی کشور،بستر و زمینه اتخاذ چنین تاکتیکی را فراهم نمود که در فصول آینده،بیشتر به آنها خواهیم پرداخت و فعلاً به صورت گذار اشاره می کینم:
پس از سقوط رژیم نجیب در سال ۱۳۷۱،شورای مرکزی حزب وحدت به عنوان عالی ترین مرجع تصمیم گیری این تشکیلات و بسیار از چهره های موُثر دیگر در بامیان ماندند و استاد مزاری همراه با عده دیگر عازم کابل شدند.
پس از این جابجایی و جدایی،ایشان در غیاب شواری مرکزی و به دور از مرکزیت حزب،به عنوان دبیر کل و شخص اول حزب،جلودار قافله پراکنده حزب و هواداران آن در کابل گردید.
از دیگر سو،پس از سقوط کابل،حلقات و گروه های مختلفی از طیف جنبش چپ که خارج از رژیم گذشته فعالیت داشتند،و نیز بقایا و ملیشه های رژیم گذشته و هم چنین دسته جات قوم گرا و ملیّت خواه،زیر چتر حزب وحدت اجتماع کردند و بدین ترتیب جریان و مجموعه ای شکل گرفت که با حزب وحدت بامیان تفاوت داشت.
از جانب سوم،فضای سیاسی_فکری و گفتمان حاکم بر کشور و کلیه تنظیم ها و مجموعه ها نیز دچار دگرگونی گردید و گرایش ها و حساسیت های تباری،جانشین گرایش های ایدئولوژیک و مذهبی شد.
در پرتو این تحولات سه گانه،حزب وحدت هم در هسته رهبری و تصمیم گیری و هم در استراتژی و تاکتیک،دستخوش تحولات بنیادین گردید.
سکان این کشی حزب در اختیار استاد مزاری و گروهی از حواریون ویژه اش که اکثراً تازه از راه رسیده بودند قرار گرفت .
اینان ........ادامه را صوتی دنبال کنید.
The Preconditions for Choosing This Tactic
Several developments within the Unity Party and in the public space of the country provided the context and context for such a tactic that we will pay more attention to in the coming seasons and now refer to the transition: BR> After the fall of the Najib regime in 1371, the central council of the Wahdat Party remained the highest decision-making authority of the organization and many other influential figures in Bamiyan, and Mazari, along with some others, traveled to Kabul.
After This displacement and separation, in the absence of the central government and far from the center of the party, as the general secretary and first person of the party, the scattered members of the party and its supporters In Kabul.
On the other hand, after the fall of the Kabul, there were several groups and groups of left-wing movements outside of the past regime, as well as the remnants and militias of the former regime, as well as ethnic groups and nationalities, under the umbrella The unity party gathered, and thus a flow and a set that differed from the Vahdat Bamiyan Party.
On the third side, the political-intellectual space and the ruling discourse of the country, and all adjustments and collections, also changed, and oriental tendencies and desires were replaced by ideological and religious tendencies.
In the light of these triple developments, the Vahdat party has undergone fundamental changes both at the core of leadership and decision-making, as well as in strategy and tactics.
The party's rudder is at the disposal of Professor Mazari and a group of his special apprentices, mostly They were just coming in.
Follow these ........ Sonic.
وضعیت خطرناک شده بود. طالبان خود را آمادهء حمله کرده بودند. سقوط غرب کابل، هرلحظه گمان مى رفت و به نظر مى رسید که طالبان با تصرف غرب کابل از راه دهمزنگ و باغ بالا به سوى ارگ ریاست ریاست جمهورى و بخش شرق و شمال کابل پیشروى کنند. لذا جلسات ما فشرده و همه روزه دائر مى گردید. دو روز١٩ حوت، دو روز قبل از جنگ غرب کابل، در خانهء رحیم غلام بچه، واقع در گردنهء باغ بالا جلسه داشتیم که آقاى غلام رضا حدادى؛ سفیر جمهورى اسلامى ایران به جلسه آمده، از وضعیت غرب کابل شدیداً اظهار نگرانى نموده گفت: آقاى مزارى در محاصرهء کامل قرار گرفته و امکان مقاومت وجود ندارد. نیروهایش اکثراً توسط طالبان خلع سلاح شده اند. طالبان بر هیچ مخالف خود رحم نخواهند کرد. از این رو جان آقاى مزارى هم در خطر است. من مأمور شدم که با شما صحبت کنم. خوب است همه گذشته ها فراموش شود. حفاظت از جان و مال مردم وظیفهء همهء ما و شما مى باشد. اگر موافقت شما باشد، من نزد آقاى مزارى رفته ایشان را از آنجا خارج نموده، با خود به شرق کابل بیاورم. من با آقاى حدادى صحبت هاى سخت و زننده کردم که داکتر عبدالله خوشش نیامد. سپس آقاى مسعود به آقاى حدادى گفت: اگر اجازه باشد من با دوستان صحبت کنم و سپس نتیجه را به شما خواهم گفت. حدادى به اتاق دیگر رهنمایى شد و آقاى مسعود موضوع آمدن آقاى مزارى را با ما به مشوره گذاشت. آقایان اکبرى، کاظمى، و انورى موافق بودند. تنها من گفتم: هیچ اطمینان و تضمینى براى تأمین امنیت آقاى مزارى درانتقال وى به شرق کابل داده نمى توانیم. زیرا ایشان در تاریخ ٢٣ سنبله دست به کودتایى زد که موجبات خشم مجاهدین ما را فراهم نمود. ممکن است از مسیر دهمزنگ، تا جایى که منتقل مى گردد آسیبى به وى برسد. آن وقت ما مسئول نخواهیم بود. آقاى مسعود از این سخن ناراحت شد. ولى با خونسردى گفت: نام خود را لکه دار نمى کنم و ننگ تاریخى را نمى پذیرم. اگر راضى هستید، من خود امنیت آقاى مزارى مى گیرم و هرجایى که او خواست منتقل مى کنم و اگر قبول ندارید، به در خواست سفیر جواب رد مى دهم. من گفتم: منظور بد نداشتم و تنها از امنیت آقاى مزارى در شرق کابل هراس داشتم. اگر شما امنیت کامل او را به عهده مى گیرید، من هرگز مخالفت نمى کنم. آنگاه آقاى مسعود، آقاى حدادى را خواسته گفت: دوستانم همه موافق آمدن آقاى مزارى هستند. هرجایى که ایشان انتخاب مى کنند، همانجا منتقل کنید و از تأمین امنیت وى، من به شما اطمینان مى دهم: که توسط افراد کاملاً مورد اعتماد، امنیت وى گرفته شود. ولى مشورهء من این است که تا تصمیم آقاى مزارى براى محل سکونت خود، در سفارت ایران که محل مطمئن و امن است بود و باش داشته باشند. آنگاه اگر خواست به مزار یا بامیان برود، با هلیکوپتر اختصاصى خودم همراه شما مى فرستم. آقاى حدادى اظهار تشکر نموده تصمیم گرفت به غرب کابل برود. ولى در اثر گلوله بارى و شدت جنگ، نتواست. لذا بر گشت و همراه یک نفر از افراد آقاى مسعود به کوه آسمایى (کوه تلویزیون) بالا شده با آقاى مزارى توسط مخابره در تماس شده، گفته بود: که ایشان تا دهمزنگ آمده از آنجا با موترهاى سفارت ایران، تا سفارت بیاید. ولى متأسفانه آقاى مزارى نپذیرفت و به آقاى حدادى جواب داده بود: که من به مسعود تسلیم نمى شوم و به جنگ ادامه مى دهم. تا اینکه طالبان حمله کردند و پیش آمد آنچه نباید پیش مى آمد. این موضع گیریى آقاى مزارى زمانى صورت گرفت که حکمتیار چهارآسیاب را رها کرده بود و جنرال دوستم هم به نفع طالبان از قواى هوائى خود کار مى گرفت.
لازم به تذکر است که بعد از تسلیم شدن حزب وحدت و آقاى مزارى به طالبان و موافقت مزارى براى خلع سلاح نیروهاى حزب وحدت توسط طالبان، آقاى مسعود حملات خود را بر غرب کابل، بیشتر و شدید تر کرد تا پیش از اینکه غرب کابل به دست طالبان سقوط کند، آن جا را به تصرف خود در آورد و هنوز جبهات مقدم حزب وحدت چون جبهات کارته ٤، دهمزنگ، کارته سخى، و سیلو، اسلحه داشتند و در برابر نیروهاى مسعود، مجدانه و مردانه مقاومت مى کردند. هرچند مقاومت شان مثل سابق قوى نبود.